printlogo


کد خبر: 24762تاریخ: 1395/12/5 00:00
یادداشت

هوش اقتصادی، نخستین گام برای ثروتمند شدن
محمد جواد سروش*
* دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی
اگر بر سر صحبت افراد پولداری که در حال حاضر قدرت خرید و توانایی بسیار بالایی از هر لحاظ دارند، بنشینید و از آنها بپرسید که چگونه پولدار شدید؟ می گویند ما از صفر شروع کردیم. حال سوالی برای مخاطب پیش می آید که از هیچ یا همان از صفر شروع کردن یعنی چه؟ وقتی از این طیف آدمهای ثروتمند، پاسخ این سوال را جویا شویم، با این واکنش روبه رو خواهیم شد که می گویند از صفر شروع کردن یعنی سخت کار کردن در جای کوچک با درآمد بسیار اندک، یعنی دستفروشی در خیابانها و فروختن مایحتاج مردم توسط چرخ دستی و از این دست کارها. در ادمه می گویند که کم کم خودم را جمع وجور کردم، پول روی پول گذاشتم تا به اینجایی که هستم، رسیدم. خیلی از آدمها وقتی که از بیرون به قضیه نگاه می کنند، با خودشان این فکر را مرور می کنند که این افراد که مرفهین بی درد بوده، یک شبه،  بدون زحمت و به خاطر شانس زیاد به این مرحله رسیدند و از این موارد تفکر، که گاها به خط کشیدن سرتاسری ماشین گران قیمت یکی از همین پولدارها با سنگ یا نوک کلید، منجر می شود. چیزی که ما در صدد بیان آن هستیم، اشتباه و غلط بودن این تفکرات و تاملات را به عیان روشن می سازد و ثابت می کند که عوامل دیگری در اندوختن ثروت و پولداری موثر است.
انواع هوش
هوش انواع مختلفی دارد: که از یک جهت به هوش یادگیری یا همان IQ و هوش هیجانی که همان EQ نام دارد، تقسیم می شود. برای روشن تر شدن موضوع مثالی را متذکر می شویم : در گذشته یکی از شرکت های معتبر اقتصادی برای بالا بردن راندمان کاری، افزایش بهره وری و بدست آوردن سود حداکثری، تصمیم گرفت که از کارکنان خود، آزمون وتست هوش بگیرد و آی کیو یا همان هوش یادگیری هرکدام از افراد را بسنجد و با استفاده از نتایج بدست آمده، شرکت خود را به بنگاه اقتصادی تبدیل کند که تمام افراد مشغول در آن، دارای ضریب هوشی بالایی هستند. این اتفاق افتاد، شرکت به طور کامل توسط نابغه ترین با هوش ترین افراد به لحاظ هوش یادگیری اداره شد. ولیکن نتیجه آن گونه که انتظار می رفت رخ نداد. شرکت آن طور که باید، به سود و منافع خود دست نمی یافت. دانشمندان کم کم به این نتیجه رسیدند که برای موفقیت و پیشرفت به فاکتور دیگری هم نیاز است، که پای هوش هیجانی را به میان کشیدند که شامل شناخت، کنترل عواطف و احساسات خود می شود. اندیشمندان بر این باورند که رهبران و مدیران، با هوش هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترل شان دارند و به موفقیت های بیشتری دست می یابند.
هوش اقتصادی چیست؟
به گزارش اقتصاد دانان، هوش اقتصادی از جمله زیر مجموعه های هوش هیجانی به شمار می رود، که قابلیت افزایش و یادگیری دارد. باید گفت هوش اقتصادی است که موجب ثروت اندوزی ثروتمندان می شود و عامل پیشبرد اهداف، منافع و سود سرشار هر فعال اقتصادی است.
انواع مردم از لحاظ دارا بودن هوش اقتصادی
به طور کلی مردم دو دسته هستند: *اولین گروه به هیچ عنوان دست به ریسک نمی زنند؛ نه تنها در موارد اقتصادی، بلکه در سایر شئونات زندگی هم همینگونه هستند. دوست ندارند خود را در تلاطم امواج بازارها، بالا و پایین شدن قیمتها و سودها بینند. این گروه اغلب به دنبال استخدام شدن در اداره یا شرکتی هستند که با حقوق کافی روزگار بگذرانند. بعد از مدتی هم بازنشست شده و با مزایا و دریافتی بازنشستگی راضی و خوشنود خواهند بود. این افراد کمتر از هوش اقتصادی خود استفاده می کنند چرا که حس می کنند اینگونه راحت تر و آسوده تر می توانند زندگی کنند و آسایش بیشتری دارند. اگر بخواهیم از منظر روانشناسانه به این تیپ افراد بنگریم، این گروه در زندگی خود به دنبال امنیت هستند و وقتی به عنوان کارمند در یک اداره مشغول به کار می شوند، با تمام وجود احساس امنیت روانی خود را درک می کنند و تحت هیچ شرایطی هم حاضر به خطر انداختن این فضا و حصار امن نیستند. *در مقابل، گروه دوم افرادی هستند که به هیچ عنوان با کار پشت میز نشینی و اداره ای ، سر سازگاری ندارند و حقوق کارمندی را برای خود کافی نمی دانند. این افراد به مراتب و به کرات ریسک می کنند، بلند پرواز هستند، دچار سود، زیان، ضرر و گاهی ورشکستگی می شوند؛ ولی هیچکدام از اینها باعث شکست آنها نشده و دوباره دست به زانو برداشته و بلند می شوند. منتهی این بار با دفعات گذشته فرق دارد. این گروه مدام در حال یادگرفتن هستند، چه بسا خطاهایی هم می کنند ولیکن وجود خطرها و خطاها را لازمه ی یادگیری و تقویت هوش اقتصادی خود می دانند. این تیپ آدمها داشتن ملک ، املاک و خونه خیلی بزرگ و گران برای خود را، سرمایه نمی دانند بلکه معتقد اند، سرمایه چیزیست که در گردش است و باعث سود و منفعت می شود.
ایده های  اقتصادی پر سود اما مضر برای جامعه
نکته دیگر اینکه بهره بردن از هوش اقتصادی و به کار گیری آن در فضای زندگی بسیار خوب است، ولی سخن در چگونگی استفاده و راههای بهره گیری از آن می باشد. چه بسیار کارها و سرمایه گذاری هایی که به زمین زدن اقتصاد کشور وسایر تولید کنندگان داخل می انجامد. فردی را در نظر بگیرید که خود را مغز متفکر اقتصاد می داند، درست است که با وارد کرد اجناس از کشورهای دیگر، به قول معروف بار خود را بسته است،جیب خود را پر پول کرده است، ولی نمی داند خواسته یا ناخواسته چه ضربه ی مهلکی بر کمر اقتصاد و تولید کننده ی داخلی می زند و هزاران کارگر هموطن را در معرض بیکاری قرار می دهد. پس باید در نظر داشت هوش اقتصادی بسیار مفید بوده، ولی این بدان معنا نیست که از شرایط و وضعیت کشور در زمینه های مختلف،  به طور مثال: دلار سوء استفاده شود و برخی افراد سودجو منزل خود را مملوء از دلارهای خانگی کنند و با خود در خیال خود، توهم کنند که افراد باهوشی هستند، خیر این گونه افراد نه تنها هوشمند اقتصادی نیستند، بلکه خرابکارانی می باشند که برای منفعت و پرپول کردن جیب های خود، از هیچ کاری فروگذاری نمی کنند ولو اینکه آن اقدام منجر به فروپاشی بنیان یک خانواده به خاطر بیکاری سرپرست خود باشد.
دارا بودن هوش اقتصادی در راستای کمک به اقتصاد
پس این نکته را باید در نظر داشت که هر کار اقتصادی شایسته و بایسته است، که در راستای اهداف کشور و اشتغال زایی هموطنان عزیز کشورمان باشد. برخی سرمایه گذاران بورس را می توان هوشمندان اقتصادی نامید. کسانی که در رشد، پویایی و بالندگی سازمان بورس اوراق بهادار کمک شایانی کرده و بعضا کارگذاری بورس یا صندوق سرمایه گذاری  برای خود راه اندازی کرده اند. چه بسیار اند افرادی که با دارا بودن هوش سرشار در زمینه اقتصادی، کارگاهی کوچک راه اندازی کرده اند و با چاشنی صبر، حوصله، تحمل وتوکل بر خدا در حال حاضر از جمله بهترین کار آفرینان کشور هستند. آری هر کدام از این افراد زحمت ها کشیده اند، خون دلها خورده اند تا به جایی که لایق آن هستند رسیده اند. آوردن این ضرب المثل معروف در پایان این مطلب خالی از لطف نیست که می فرماید نابرده رنج، گنج میسر نمیشود*مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
 


Page Generated in 0/0066 sec