|
«بوی نم باروت» منتشر شد
تازهترین کتاب انتشارات خط مقدم با عنوان «بوی نم باروت» منتشر شد. این کتاب خاطرات حاج شیخ مرتضی خاکساردوست را در برمیگیرد.
«بوی نم باروت»، حکایت عاشق پیشگی زائر جبهههاست؛ زائری که هرچند بیشتر مواقع تفنگ نداشت، هیچوقت باروتش نم نگرفت. به اعتقاد استادش حاج آقا مجتهدی که عمری شاگردیاش را کرده، عبا و عمامه و قبا و لباده و پیراهن یقه آخوندیاش، برای جبهه کار تانک را میکرد. لحظهای تردید به خودش راه نداد. همیشه پا در رکاب بود؛ بهار و تابستان و پاییز و زمستان هم برایش فرقی نداشت. راوی، خودش هرچه را دیده، آزموده و هرچه را شنیده، به سنگ محکش زده تا راست بیاید.
در بخشی از این اثر آمده است: «کمکم داشتم با مجروحیتم کنار میآمدم. نگاهم به دنیا عاشقانهتر شده بود. دو سه روز قبل از اینکه از بیمارستان ۵۰۱ ارتش با یک انگشت کمتر مرخص شوم، تولد بیست سالگیام را تک و تنها روی تخت بیمارستان پشت سر گذاشته بودم. حال خوشی داشتم. توی خلوتم، روزهایی را که از سر گذرانده بودم، یکی بعد از دیگری مرور میکردم. از کف بازار رسیده بودم به حوزه؛ از پای سفره انقلاب به جنگ. نمیتوانستم خوشحال نباشم. حالا حسم این بود که وقتش شده دنیای پرتب و تاب درونم را هم عوض کنم. دینم ناقص بود؛ باید کاملش میکردم.»
خاطرات شفاهی محمدرضا شرکت توتونچی منتشر شد
کتاب «پرده دوم» خاطرات شفاهی محمدرضا شرکت توتونچی که تحقیق آن بر عهده نوید ظریف کریمی و محمد باقری بوده، بهتازگی توسط انتشارات راه یار منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب روایتها و خاطرات محمدرضا شرکت توتونچی معروف به رضا توکلی از فعالان و مبارزان انقلاب اسلامی مشهد متولد سال ۱۳۲۴ است. توتونچی که او را «عزتشاهی مشهد» هم میدانند، از مبارزان و زندانیان سیاسی دوران پهلوی است که در تهران و مشهد فعالیتهای انقلابی داشته و دو بار نیز در دوران طاغوت به زندان افتاده است.
این کتاب شامل هفده جلسه مصاحبه با توتونچی، خانواده، دوستان و هم بندیهای انقلابی وی بوده است و به بررسی جزئیات زندگی و خاطراتشان پرداخته شده است همچنین بررسی منابع مختلف تاریخی از جمله تاریخ اجتماعی، سیاسی و جغرافیای تاریخی مشهد و گاهاً تهران در این کتاب انجام شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«نمی دانم چطور شد که من و برادرم عباس، پایمان به انجمن حجتیه کشیده شد و در جلسات انجمن شرکت کردیم. آن سالها آقای صالحی نماینده انجمن مشهد بود. جلسهای را که ما شرکت میکردیم خود او اداره میکرد. شرکت کنندگان آن جلسه باید هر نوبت کنفرانس میدادند و سخنرانی میکردند. انجمن حجتیه صبحهای جمعه جلسه داشتند، از طرف بهاییها هم جلسه شأن همان روز بود. اعضای انجمن با علم به این موضوع، بعد از تمام شدن جلسه میرفتند نزدیک خانهای که بهاییها جلسه تشکیل میدادند و موقع بیرون آمدن، به آنها توهین یا سنگ پرانی میکردند. من مخالفتم را بارها به آنها گوشزد کردم ولی آخرش به این نتیجه رسیدم همان طور که بهائیت را انگلستان به وجود آورده است. انجمن را هم خود انگلستان راه میبرد.
یکی دیگر از معایب انجمن این بود که خیلی تشریفاتی عمل میکرد. در سالهای دهه ۴۰ جلساتشان خیلی تشریفاتی و تجملاتشان زیاد بود. گاهی هم در روزهای جمعه اردوهایی برای گردش و تفریح میگذاشتند. هیچ وقت از انقلاب و مسائل انقلاب کلامی به میان نمیآوردند. همیشه میگفتند نه، این حرفها به درد نمیخورد، فقط دین، نه هیچ چیز دیگر! دین را هم فقط در احکام و روضه خوانی خلاصه کرده بودند. در انجمن خیلی به خواندن زیارت عاشورا سفارش میکردند. من یک بار در مقام مقابله، برای بچههای انجمن مثالی از مفاتیح الجنان زدم که سید رشتی به محضر آقا امام زمان میرسد و آقا آنجا چند توصیه میکنند. یکی از توصیهها نافله است که میفرمایند نافله، نافله، نافله یکی هم زیارت جامعه کبیره که شناسنامه اهل بیت ماست و سوم عاشورا، عاشورا، عاشورا. بعد پرسیدم «چرا امام زمان این قدر به عاشورا تاکید دارند؟ آیا زیارت عاشورا فقط به خواندن است یا اینکه باید برای زندگی و راهمان از عاشورا عبرت و سرفصل بگیریم؟» اما متأسفانه قبول نکردند. اعضای انجمن حجتیه نه تنها حرکتی در جهت انقلاب انجام نمیدادند بلکه به شدت کارشکنی هم میکردند در جلسات انجمن، مثلاً ماه محرم و صفر، معمولاً آخر جلسه و موقع عزاداری که برقها خاموش بود، چند نفری بلند میشدند و اعلامیه پخش میکردند اعضای انجمن با آگاهی از این موضوع افرادی را پای کلیدهای برق مأمور کرده بودند که مانع خاموش کردن برقها شوند تا کسی نتواند اعلامیه پخش کند. شنیدم که از آقای صالحی پرسیده بودند: «با کسی که می خواد چراغها رو خاموش کنه چی کار کنیم؟» گفته بوده: «تحویلش می دیم به ساواک».
****
«به دم در زندان ساواک رسیدیم و ماشین توقف کرد. زندان ساواک ابتدای خیابان سردادور یا خیابان سرباز قرار داشت. آنجا در واقع پادگان ۴ ارتش بود و ساختمانهای زیادی داشت؛ ساختمانهایی یک طبقه و با کاربری سربازخانه که هر کدامش یک آسایشگاه جداگانه بود. مرا به یکی از آسایشگاههای پادگان بردند. سقف همه ساختمانها شیروانی و دور تا دور دیوارهای بلند پادگان هم سم خاردار کشیده شده بود. فقط یک قسمت از ساختمانهای آن پادگان، یعنی یکی از آسایشگاهها در اختیار ساواک بود. ارتش فقط برای نگهبانی به آنجا سرباز میفرستاد و نمیتوانست در آن قسمت هیچ دخالتی داشته باشد. در ساختمانی که متعلق به ساواک بود، تعدادی سرباز برای نگهبانی داخل بودند. یک سرباز هم بیرون ساختمان نگهبانی میداد که کسی از بیرون به ساختمان نزدیک نشود. حتی بقیه سربازهای ارتش هم حق این کار را نداشتند. این ساختمان سه بخش داشت؛ بخش اول یا اداری و بخش میانی یا زندان و بخش آخر یا اتاقهای شکنجه.
وقتی که متهمی را میآوردند اول مقابل در بیرونی که از خیابان به محوطه راه داشت، توقف میکردند و باید دکمه زنگ را فشار میدادند بعد افسر نگهبان با یک سرباز از ساختمان بیرون میآمدند و محوطه بین ساختمان و در بیرونی را طی میکردند. دریچه کوچکی روی در بود که افسر نگهبان آن را باز میکرد و نگاه میکرد ببیند چه کسی است. به سرباز دستور میداد در را باز کند و بعد از ورود ماشین، در را میبست.»
****
«در کمیته پروندهای را زیر دست یکی از گروههای بازجویی میدادند. دیگر همه کارهای متهم دستگیر شده، حتی شکنجه اش به عهده آن گروه بود. ممکن بود متهم زیر شکنجه اسم چند نفر را بیاورد. در این صورت آنها را هم میگرفتند و شکنجه میکردند. این روند ادامه داشت، به شکلی که بعد از مدتی مثلاً صد نفر دستگیر شده بودند و داشتند زیر نظر گروهی بازجویی میشدند. البته بچهها سعی میکردند که به چیزی اعتراف نکنند، چون اعتراف کردن مصیبت بود؛ هم عواقب بدی داشت و هم عذاب وجدان میآورد. تحمل شکنجه خیلی راحت تر از اعتراف کردن بود و آدم در برابر وجدان خودش هم آرامش داشت. بچههایی که خیلی اعتراف میکردند، یا از شدت عذاب وجدان دیوانه میشدند یا با زیر هشت همکاری میکردند، یا حتی تغییر رویه میدادند. پرونده من در تهران زیر دست بازجویی به نام کمالی بود او بازجوی حسن خامنه ای، طاها عبدخدایی و حسن جامه داری هم بود.
دیدن شکنجه گرها قدغن بود اما وقتی وارد اتاق بازجویی میشدیم موقع نوشتن اعتراف چشمهایمان را باز میکردند و بازجو را میدیدیم.»
کتاب «پرده دوم» در ۲۹۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
«بازی استریندبرگ» بازنشر شد؛
افراطیترین درام درباره زندگی زناشویی
نشر قطره سومین چاپ خود از نمایشنامه «بازی استریندبرگ» اثر فریدریش دورنمات و ترجمه زندهیاد حمید سمندریان را در ۱۰۰ صفحه و بهای ۴۵ هزار تومان منتشر کرده است. نخستین چاپ نشر قطره از این نمایشنامه زمستان سال ۱۳۹۹ با شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۱۸ هزار تومان منتشر شده بود. ترجمه سمندریان از این نمایشنامه برای نخستین بار سال ۱۳۷۴ توسط نشر تجربه در دسترس مخاطبان قرار گرفته بود. نمایشنامه «بازی استریندبرگ» به مسئله زندگی زناشویی و ازدواج میپردازد. داستان درباره زن و شوهری به نام ادگار و آلیس است که سالهای طولانی در جزیرهای دورافتاده در کنار هم زندگی میکنند، اما همواره با یکدیگر مشکل دارند و زندگی آنها شبیه میدان جنگ است. این میان ورود مردی به نام کورت که خود را از اقوام زن معرفی میکند، شرایط زندگیشان را به شدت تحت تأثیر قرار داده و آنها را به سمت جدایی سوق میدهد.در این اثر علاوه بر نمایش وضعیتی حاد که هر لحظه به نقطه انفجار نزدیک میشود و در آن ادگار و آلیس هر کدام به نوعی نفرت خود را از دیگری ابراز میدارند، تصویری جداگانه از هر کدام از کاراکترها نیز ارائه میشود. تصویری که هر آن و با هر پیشروی کوچکی در روند داستان، فروپاشی هر کدام از کاراکترها را به نمایش میگذارد. آلیس و ادگار در آغاز نمایش به صورتی اتوماتیکوار بر سر هم فریاد میکشند و گویی این فریاد کشیدن به نوعی عادت در آنها تبدیل شده اما با ادامه ماجرا، فریادهایشان به ابزاری برای شکنجه و حتی به سمت مرگ سوق دادن دیگری پیش میرود.آلیس آرزوی مرگ ادگار را دارد و این آرزو را از کورت نیز پنهان نمیکند. او برای انتقام گرفتن از ادگار کورت را نیز قربانی میکند. ادگار و آلیس در یک موضوع با هم توافق دارند و آن بیرون کردن دیگری از زندگیشان و در صحنههای پایانی نمایشنامه، اخاذی کردن از کورت است؛ اما هر دو آنها در نهایت همچون تکهای کاغذ در مسیر بازیای که به راه انداختهاند مچاله شده و از بین میروند.دورنمات «بازی استریندبرگ» را براساس نمایشنامه «رقص مرگ» اثر آگوست استریندبرگ، نمایشنامهنویس شهیر سوئدی، نوشت. او در این بازنویسی چکیده و تم را دستمایه نمایشنامه قرار داد و پرسوناژهای دیگر را حذف کرد و فقط براساس سه کاراکتر اصلی نمایشنامه را طراحی کرد و نتیجه آن به یک نگاه مدرن و یک مدل موفق و قویتر از اصل نمایشنامه تبدیل شد. دورنمات در این اثر تقابل و تضاد را به یک مفهوم کلی تبدیل میکند و هیچ کدام از کاراکترها را ظالم معرفی نمیکند، چون انسان ظالم برای دورنمات معنی ندارد. بازی استریندبرگ یکی از محکمترین و افراطیترین، درامهایی است که روابط زن و مرد را بی پروا و هولناک نشان میدهد. ترجمه رمانی دیگر از دیو اگرز منتشر شد؛
«درهایی در تاریکی» در بازار
رمان «درهایی در تاریکی» نوشته دِیو اِگِرز بهتازگی با ترجمه پژمان طهرانیان توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه کوچک من» است که اینناشر برای کودکان و نوجوانان چاپ میکند.
دیو اگرز نویسنده آمریکایی اینکتاب متولد سال ۱۹۷۰ است و ۵۲ سال دارد. او بهعنوان نویسنده، ویراستار و ناشر فعالیت میکند و فیلمهای سینمایی «هولوگرامی برای پادشاه» یا «دایره» با اقتباس از رمانهای او ساخته شدهاند. اگرز هم زندگینامه و رمان مینویسد هم کتابهای غیر داستانی و تاسیس انتشارات مکسوئینی را هم در کارنامه دارد. نامزدی جایزه کتاب ملی آمریکا، جایزه پولیتزر و جایزه کتاب ملی انجمن منتقدان اینکشور هم ازجمله موارد مندرج در کارنامه ایننویسنده هستند. او جوایزی چون جایزه ادبی صلح دِیتون، پریکس مدیسیس فرانسه، آلباتروس آلمان، جایزه مجله ملی و جایزه کتاب آمریکایی را نیز کسب کرده است. از ایننویسنده پیشتر رمانهای «حالا میبینید چه سرعتی داریم!»، «قهرمان مرزی»، «زیتون»، «زبانههای خشم» و مجموعهداستان «چطور گرسنه بودیم» به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند. دیو اگرز را بهعنوان نویسنده بزرگسالان میشناسند اما آثاری برای نوجوانان هم دارد که کتاب پیشرو یکی از آنهاست.نسخه اصلی ترجمه «درهایی در تاریکی» سال ۲۰۱۹ با تصویرگری آرون رینیِر توسط انتشارات یرلینگ بوک در نیویورک منتشر شده است. البته اینکتاب برای اولینبار سال ۲۰۱۸ منتشر شد. پژمان طهرانیان که پیشتر چند کتاب از ایننویسنده را ترجمه کرده، میگوید «درهایی در تاریکی» یکی از بهترین رمانهایی است که در سالهای گذشته، گذار برقآسای سنت به مدرنیسم و دور افتادن از اصل و ریشهها، را نشان میدهند. همچنین اثری است که میتواند پلی برای رابطه عمیق نوجوانان با سنتهای گذشته و نسلهای پیشینشان باشد.
طهرانیان میگوید: دلپذیرترین ویژگی اینکتاب از نظر من تعادلی است که نویسنده در سرتاسر رمان بین واقعگرایی و خیالپردازی برقرار کرده و البته تصویرسازیهای زیبا و خلاقانه کتاب هم به این هدف نویسنده کمک شایانی کرده است.
داستان «درهایی در تاریکی» درباره اتفاقاتی است که در درون و بیرون نوجوانان رخ میدهند. شخصیتهایش هم نوجوانانی هستند که شهرشان را نجات میدهند و بیعرضگیهای آدمبزرگها را جبران میکنند. بچههای مبتکر اینقصه بدون آنکه ابرقهرمان باشند، کارهای قهرمانی میکنند؛ با وجود اینکه آدمهای عادی هستند و سلاحشان هم ابزار و وسایل دمدستی است.
روایتی نو از ازدواج مسعود و مریم
کشمیری چگونه از کشور فرار کرد؟
انتشارات شهید کاظمی کتاب «تهران تا تیرانا: خاطرات مسعود خدابنده، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت از مسعود رجوی» با تدوین محمد جعفربگلو را با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه، ۱۶۰ صفحه و بهای ۵۰ هزار تومان منتشر کرد.
بدون تردید، روایت و واگویههای تاریخی از سوی اعضای سازمان میتواند گرههای تاریخی متعددی را بگشاید. مسعود خدابنده یکی از همین شخصیتهاست. او سابقه دو دهه حضور در جمع منافقین را در کارنامه دارد. این حضور دو دههای در سازمان مجاهدین خلق و ارتباط نزدیک با سران سازمان، وی را به گونهای جعبه سیاه مجاهدین خلق تبدیل کرده است. خدابنده به دلیل مسئولیتش در سازمان (سرتیم حفاظت از رجوی، عضو شورای مرکزی و فرمانده ارتش آزادیبخش) اطلاعاتی بدیع از درون سازمان مجاهدین خلق دارد.
او که با نام مستعار «رسول» در سازمان فعالیت میکرد، در تابستان ۱۳۶۰ مسئول مستقیم انتقال محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری (عاملین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری) بود. خدابنده درباره انتقال کلاهی و کشمیری از ایران میگوید: «همزمان با ورود مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر به فرانسه (مرداد ۱۳۶۰)، من از لندن به پاریس اعزام شدم و سپس همراه سعید شاهسوندی برای انتقال یک فرستنده رادیویی ده کیلوواتی و سایر وسایل ارتباطی از مونیخ به بغداد و ازآنجا به مرز کردستان ایران و از طریق کوهستان به دره زیر سردشت منتقل شدم. مدتی از حضور در کردستان نگذشته بود که این مقر تبدیل به محل وصل نفرات داخل کشور به فرانسه شد. بسیاری از اعضا در آن سالها بهویژه بعد از شکست سی خرداد ۶۰ از طریق مقر ما که آن زمان همجوار مقر حزب دموکرات بود، به دفتر بغداد و از طریق اردن به فرانسه منتقل شدند. ازجمله اینها مهدی ابریشمچی و جلال گنجهای بودند که همه آنها را خودم از مرز تحویل گرفتم. محمدرضا کلاهی (عامل انفجار دفتر حزب جمهوری) و مسعود کشمیری (عمل انفجار ۸ شهریور) هم در همین زمان و البته با فاصله زمانی کمی به مقر ما منتقل شدند. مشخص بود که هیچکدام را به خاطر سابقه نمیتوانستیم به اروپا بفرستیم و دستور، نگهداشتن و مراقبت از آنها بود. کلاهی (با نام سازمانی کریم رادیو) را که به لحاظ فنی در ایستگاه رادیو قابلاستفاده بود در کردستان نگه داشتیم و مسعود کشمیری (با نام سازمانی باقر روابط) را که عربی بلد بود به دفتر بغداد فرستادیم…»
خدابنده اطلاعات و تحلیلهای جالبی درباره حیات یا ممات کشمیری و کلاهی دارد. اطلاعات خدابنده از پیشینه سازمان، روابط تشکیلاتی، طرحهای عملیاتی گوناگون، کمپ اشرف، منابع مالی سازمان مجاهدین خلق و پشتپرده روابط مسعود رجوی با افراد و گروههای مختلف، خواندنی و جالب است. روایتهای او از جلسات داخلی سازمان، بدیع و خواندنی است. مثلاً او ذیل مبحثی با عنوان «نشست معاصی» میگوید: «من جزو اولین کسانی بودم که در نشستهای طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با مسعود رجوی شرکت کردم. آن زمان این جلسات بهعنوان «نشست معاصی» مشهور بود. جوانترین اعضای حاضر در آن جلسات من بودم و لذا بیشتر ناظر بودم تا فعال. جوهره این نشستها این بود که مسعود با همسر دوستش یعنی مهدی رابطه جنسی برقرار کرده ولی این معصیت و گناه نیست. چون مسعود رهبر است…»
وی درباره خصوصیات مسعود رجوی نیز میگوید: «مسعود به اصطلاح «روز خواب» بود. او حدود یک یا دو بعدازظهر با یک لیوان آب لیموشیرین از خواب بیدار میشد. حدود دو تا سه عصر ناهار میخورد که همیشه چه به لحاظ شخصیتی و چه حفاظتی بهصورت جداگانه پخت میشد. غذایی که دوست داشت برنج با یک سیخ کباببرگ و در کنارش مقداری خورش قیمهبادمجان بود. به چای غلیظ و خرما علاقه داشت و پیدرپی سیگار میکشید. او به لحاظ جسمانی بسیار ضعیف است. آرتروز گردن، قند و چند مرض دیگر دارد. معمولاً بعد از ناهار کارهایی مثل چک کردن نوشتهها (که توحیدی یا جابرزاده برایش مینوشتند) را انجام میداد و سپس برای برگزاری نشست با مسئولین بالاتر آماده میشد. او معمولاً کمتر از اتاقش خارج میشد و تنها با اصرار پزشک حاضر میشد چند قدم پیادهروی کند.»کتاب خاطرات مسعود خدابنده با عنوان «تهران تا تیرانا» به کوشش محمد جعفربگلو و از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب ۱۶۰ صفحهای، در قطع رقعی منتشر شده است.
اخبار
ترجمه فارسی گلستان ژاپنی منتشر شد
کتاب «تسوُره زوُزهگوُسا» اثر یوشیدا کِنکو که اثر مثل گلستان سعدی است، بهتازگی با ترجمه هاشم رجبزاده توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب هفتمینعنوان مجموعه «تمدن و فرهنگ» است که اینناشر منتشر میکند.
«تسوُره زوُزهگوُسا» یکی از آثار ادبیات کلاسیک ژاپن است که جایگاهش بین مردم ژاپن مانند جایگاه گلستان سعدی یا دیوان حافظ بین ایرانیهاست. اینکتاب حدود ۱۰۰ سال پس از گلستان سعدی نوشته شده و شیوه نگارشش بسیار شبیه به گلستان است. ترکیب و شیوه سخن «تسوُره زوُزهگوُسا» برای مخاطب ایرانی آشنا و یادآور گلستان است. بههمیندلیل ادیبان ایرانی آن را گلستان ژاپنی مینامند.
هاشم رجبزاده مترجم اینکتاب که پیشتر آثار دیگری درباره تاریخ و ادبیات ژاپن ترجمه کرده، بازگردانی ایناثر به فارسی را براساس ترجمههای انگلیسی و دیگر نسخههای آن به زبانهای مختلف انجام داده است. به اینترتیب او از نظر اهالی ادب در ژاپن هم در اینکار استفاده کرده است. رجبزاده میگوید مقایسه و شباهت ایناثر ژاپنی و گلستان سعدی نه بر مدار اینسخن که دو اثر به هم نزدیکاند، بلکه براساس مطالعه تطبیقی مطرح میشود.
متن فارسی پیشرو، ۳ فصل اصلی دارد که بهترتیب عبارتاند از «سخنی در آغاز کتاب: گلستان سعدی و تسوره زوره گوسا»، «متن گلستان ژاپنی» و «فهرست عنوانها».
گلستان ژاپنی ۲۴۳ پارهنوشته یا قطعه را در خود جا داده است.
اینکتاب با ۲۷۵ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۰ هزار تومان منتشر شده است.
رمان «پرواز اسب سفید» نقد و بررسی میشود
نشست نقد و بررسی رمان «پرواز اسب سفید» نوشته عذرا موسوی فردا یکشنبه ۱۵ آبان توسط انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی) نقد و بررسی میشود.
«پرواز اسب سفید» داستان دختر نوجوانی به نام گلبرگ است که پدرش در نزاعی با یکی از همسایگان، اتفاقی او را به قتل میرساند و به اعدام محکوم میشود. گلبرگ به پیشنهاد مادرش به روستا و نزد مادربزرگش میرود که در آنجا ماجراهای جدیدی برای او رخ میدهد که با موضوعاتی از جمله انتظار و صبر پیوند دارد.
درونمایه این رمان را مفهوم انتظار و صبر در برابر ناملایمات تشکیل میدهد و در داستان به سوالات پیرامون این مفاهیم در قالب گفتوگوها پاسخ داده میشود.
این کتاب به نویسندگی سیده عذرا موسوی با تصویرسازی نسترن عنبری و طراحی جلد و صفحهآرایی سعید دینپناه در ۱۸۸ صفحه قطع رقعی در هزار نسخه و با قیمت ۳۸ هزارتومان توسط انتشارات بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر شده است.
نشست نقد و بررسی اینکتاب با حضور نویسنده کتاب و مریم مطهری راد به عنوان منتقد ادبی با دبیری محمد قائم خانی از ساعت ۱۰ صبح فردا یکشنبه ۱۵ آبان در فروشگاه مرکزی کتاب و محصولات انتشارات به نشر برگزار میشود.
نشستی برای «ایده عالی مستدام»
نشست روایت کتاب «ایده عالی مستدام» نوشتۀ چیپ هیث و دن هیث (با ترجمۀ سیدرامین هاشمی و مجتبی اسدی) بر پا میشود.
نشست همخوانی این کتاب با روایت فرزین پورمحبی توسط معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی بهصورت برخط و حضوری برگزار میشود.
علاقهمندان میتوانند برای شرکت در این برنامه در ساعت ۱۰ روز ۱۶ آبان ۱۴۰۱ به پخش زندۀ سامانه رویتاب معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی مراجعه کنند. (درگاه پخش زنده: https://roytab.ir)
همچنین در خبر برگزاری نشست روایت کتاب «ایده عالی مستدام» آمده است:
«دو کار سخت در زندگی:
خالی کردن جیب مردم و پر کردن مغز آنها
- اگردر زندگی هیچ خلاقیت فرهنگی برای ماندگاری ایدههایتان نداشتهاید...
- اگر در زندگی اثرگذار نیستید...
- اگر از عدم جلب توجه رنج میبرید...
- اگر سخنانتان برای دیگران مهم نیست...
- اگر مردم شما را نچسب دانسته و برای طرحهایتان تره هم خرد نمیکنند...
و بطورکلی اگر... سر سوزن ذوقی ندارید
با شرکت در این کارگاه و گوش دادن به روایت فرزین پورمحبی میتوانید به کمک ۶ کلید طلایی کلی خلاقیت به خرج داده و دیگران را بهراحتی قانع کنید حتی معمولیترین ایدههایتان مهم و ماندگار جلوه داده خواهند شد.»
انتقاد یک داستان نویس به سطح آثار داستانی زنان در ۲ دهه اخیر
یک داستاننویس و منتقد ادبی معتقد است: آثار زنان در دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰، نسبت به داستانهای دهه ۴۰ تا ۷۰، از لحاظ دغدغههای اجتماعی، به مسایل خیلی سطحی فروکاهیده شد.آرش آذرپناه در گفتوگو با تاکید بر اینکه آثار زنان و مردان قابل تفکیک نیست خاطرنشان کرد: در دهه ۶۰ و حتی دهه ۷۰ نمیتوانیم دغدغههای زنان و مردان را از هم جدا کنیم چنانکه در برخی آثار اگر اسم نویسنده نباشد حتی نمیتوانیم تشخیص دهیم که اثر از زن یا مرد است.او با تاکید بر اینکه از واژه فمینیسم برداشت نادرستی شده افزود: در دهه ۸۰ به بعد ادعای فمینیسم در فروکاستن سطح کیفی آثار خانمهای نویسنده تاثیرگذار بوده است.
این داستاننویس معتقد است: دیده شدن رد پای فمینیسم در آثار فضیلت نیست و حتی نادرست است زیرا داستان امروز فارغ از زنانگی و مردانگی بودن داستان انسان است.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/10864/32257/111978
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/10864/32257/111979
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/10864/32257/111980
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/10864/32257/111981
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/10864/32257/111982
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/10864/32257/111983
|
- «بوی نم باروت» منتشر شد
- خاطرات شفاهی محمدرضا شرکت توتونچی منتشر شد
- افراطیترین درام درباره زندگی زناشویی
- «درهایی در تاریکی» در بازار
- کشمیری چگونه از کشور فرار کرد؟
- اخبار